جدول جو
جدول جو

معنی جمع آوردن - جستجوی لغت در جدول جو

جمع آوردن
گرد کردن فراهم آوردن
تصویری از جمع آوردن
تصویر جمع آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع آوردن
جمع آوری کردن، فراهم آوردن، گرد کردن، جمع کردن
تصویری از جمع آوردن
تصویر جمع آوردن
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جنگ آوردن
تصویر جنگ آوردن
جنگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمل آوردن
تصویر عمل آوردن
انجام دادن، اجرا کردن
ایجاد کردن، تولید کردن
پرورش دادن، مورد مصرف قرار دادن، به کار بستن
مهیا کردن، آماده کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عمل آوردن
تصویر عمل آوردن
پزافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جمع کردن
تصویر جمع کردن
الفنجیدن، انباشتن، فلنجیدن، انباشته کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جمع آوری
تصویر جمع آوری
گردآوری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جمع کردن
تصویر جمع کردن
فلنجیدن گرد آوردن، افزودن گرد کردن اندوختن گرد کردن گرد آوردن: (اموال بسیار جمع کرد)، فراهم کردن غند کردن: (لوازم و اسباب خانه را جمع کرد تا با وسیله نقلیه حمل کنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جمع کردن
تصویر جمع کردن
جمع آوری کردن، فراهم آوردن، گرد کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کم آوردن
تصویر کم آوردن
کم آوردن کسی را. غلبه کردن بر او: (با من بر آیند یا توانند که با من کاو ندو مرا کم آرند) (افهم الغالبون کفره قریش ما را کم توانند آورد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم آوردن
تصویر هم آوردن
سر... را هم آوردن، بخوبی آن را فیصله دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جمع آوری
تصویر جمع آوری
((~. وَ))
جمع کردن، گرد کردن، فراهم آوردن، پیش گیری از انتشار یا گسترش، نظم دادن به چیزهای آشفته و در هم بر هم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جمع کردن
تصویر جمع کردن
Aggregate, Assemble, Garner, Mob, Pool
دیکشنری فارسی به انگلیسی