- جمع آوردن
- گرد کردن فراهم آوردن
معنی جمع آوردن - جستجوی لغت در جدول جو
- جمع آوردن
- جمع آوری کردن، فراهم آوردن، گرد کردن، جمع کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جنگ کردن
انجام دادن، اجرا کردن
ایجاد کردن، تولید کردن
پرورش دادن، مورد مصرف قرار دادن، به کار بستن
مهیا کردن، آماده کردن
ایجاد کردن، تولید کردن
پرورش دادن، مورد مصرف قرار دادن، به کار بستن
مهیا کردن، آماده کردن
پزافتن
кипятить
kochen
кип'ятити
gotować
bollire
bouillir
mendidih
उबालना
kaynamak
kuchemsha
ফুটানো
ابالنا
الفنجیدن، انباشتن، فلنجیدن، انباشته کردن
گردآوری
فلنجیدن گرد آوردن، افزودن گرد کردن اندوختن گرد کردن گرد آوردن: (اموال بسیار جمع کرد)، فراهم کردن غند کردن: (لوازم و اسباب خانه را جمع کرد تا با وسیله نقلیه حمل کنند)
جمع آوری کردن، فراهم آوردن، گرد کردن
کم آوردن کسی را. غلبه کردن بر او: (با من بر آیند یا توانند که با من کاو ندو مرا کم آرند) (افهم الغالبون کفره قریش ما را کم توانند آورد)
سر... را هم آوردن، بخوبی آن را فیصله دادن
((~. وَ))
فرهنگ فارسی معین
جمع کردن، گرد کردن، فراهم آوردن، پیش گیری از انتشار یا گسترش، نظم دادن به چیزهای آشفته و در هم بر هم
Aggregate, Assemble, Garner, Mob, Pool